در پادشاهی گیرتونیا، خانواده آدناور قرن هاست که قدیسین به دنیا آورده اند. دو خواهر جدیدترین نسل از زنان مقدس را تشکیل می دهند که از سرزمین ها در برابر هیولاها و بلاها محافظت می کنند. بزرگتر، فیلیا، یک اعجوبه در این زمینه محسوب می شود که می تواند هر مشکلی را در کوتاه ترین زمان حل کند. در همین حال، کوچکترین، میا، به اندازه خواهر بزرگترش خارق العاده نیست، اما با شخصیت دوست داشتنی خود کل کشور را مجذوب خود کرده است. فیلیا و میا علیرغم تفاوت های چشمگیرشان پیوندی ناگسستنی دارند. متأسفانه، میا تنها کسی است که واقعاً به فیلیا اهمیت می دهد. به دلیل چهره بی بیان و رفتار گوشه گیر فیلیا، والدین آنها همیشه او را سرزنش می کنند و شهروندان از او شکایت می کنند. علاوه بر این، جولیوس گیرتونیا، شاهزاده دوم و نامزد فیلیا، ترجیح می دهد دختری دوستانه تر به عنوان همسر آینده خود داشته باشد. به همین دلیل، او نامزدی را لغو می کند و فیلیا را به پادشاهی همسایه، پارناکورتا، که اخیراً قدیس خود را از دست داده است، می فروشد. فیلیا بدون هیچ نظری در مورد این موضوع، بلافاصله به خدمت پارناکورتا می رود. به عنوان یک خارجی، او تصور می کند که با او بهتر از گیرتونیا رفتار نخواهد شد. برخلاف انتظارش، فیلیا ممکن است بالاخره جایی با افرادی پیدا کند که ارزش لبخند زدن را داشته باشد. [نوشته شده توسط MAL Rewrite]
فصل 1 قسمت 12 اضافه گردید
در پادشاهی گیرتونیا، خانواده آدناور قرن هاست که قدیسین به دنیا آورده اند. دو خواهر جدیدترین نسل از زنان مقدس را تشکیل می دهند که از سرزمین ها در برابر هیولاها و بلاها محافظت می کنند. بزرگتر، فیلیا، یک اعجوبه در این زمینه محسوب می شود که می تواند هر مشکلی را در کوتاه ترین زمان حل کند. در همین حال، کوچکترین، میا، به اندازه خواهر بزرگترش خارق العاده نیست، اما با شخصیت دوست داشتنی خود کل کشور را مجذوب خود کرده است. فیلیا و میا علیرغم تفاوت های چشمگیرشان پیوندی ناگسستنی دارند. متأسفانه، میا تنها کسی است که واقعاً به فیلیا اهمیت می دهد. به دلیل چهره بی بیان و رفتار گوشه گیر فیلیا، والدین آنها همیشه او را سرزنش می کنند و شهروندان از او شکایت می کنند. علاوه بر این، جولیوس گیرتونیا، شاهزاده دوم و نامزد فیلیا، ترجیح می دهد دختری دوستانه تر به عنوان همسر آینده خود داشته باشد. به همین دلیل، او نامزدی را لغو می کند و فیلیا را به پادشاهی همسایه، پارناکورتا، که اخیراً قدیس خود را از دست داده است، می فروشد. فیلیا بدون هیچ نظری در مورد این موضوع، بلافاصله به خدمت پارناکورتا می رود. به عنوان یک خارجی، او تصور می کند که با او بهتر از گیرتونیا رفتار نخواهد شد. برخلاف انتظارش، فیلیا ممکن است بالاخره جایی با افرادی پیدا کند که ارزش لبخند زدن را داشته باشد. [نوشته شده توسط MAL Rewrite]
اولین نفر باشید دیدگاهی ثبت میکند
دیدگاه های کاربران